گفتار پایانی
*)افسانه های زیادی درباره ی جن وجود دارد که ذی شعور بودن هم یکی از واقعیت های افسانه ای آن است .
*)گفته شد که امتداد انرژی های انسانی به شکلی کاملن غیرقابل پیش بینی ونظم به هم برخورد کرده و گرهی از انرژی تشکیل می شود . گاهی انرژی های جمع شده ی انسان هایی که اصلن یکدیگر را نمی شناسند همه از یک جنس ومثلن از جنس دانستن ست و کسی که گیرنده اش روی موج انرژی های سرگردان تنظیم شده آخرین قطره را اضافه می کند وناگهان چیزی جلوی روی او تجسم (یا بهتر ست بگویم به چشم می آید ) می یابد که ظاهرن سرشار از دانش ست . اما دانسته های او جمع دانستن هایی ست که هر تکه به شخصی نامعلوم مربوط است ( وبدیهی ست که دایره ی دانش در چنین حالتی بسیار بسیار وسیع است ) که بخشی از این دانستن به من واطرافیانم نیز ربط دارد . واین ست که گمان می رود جن ذی شعور است در حالی که شعور او جمع جبری شعور ماست ( استفاده از کلمه ی جن اجباری ست وگرنه من از ابتدای این مقال تلاش کرده ام واژه ی انرژی های سرگردان را برگردانی برا ی جن قرار دهم ) .
*)جن از غرایب عالم نیست .واقعیتی بسیار روشن ست که با یک دستگاه ساده ی نخ و سوزن و آب وشکر و کمی روغن ( ترجیحن چربی حیوانی ) می توان حضور انرژی سرگردان (جن ) یا تراکم انرژی های سرگردان را در اطراف خود تشخیص داد . من بارها این کاررا کرده ام . البته نیاز به کمی تمرین دارد .
*) استفاده از کلمه ی جن این مشکل را به همراه درد که ناگزیرانه مفاهیمی پیشینی با خود می آورد که اغلب ریشه در باورهای مذهبی دارد و ضمنن گریزی از آن نیست و اگر من بر واژه ی انرژی ها ی سر گردان تمرکز نمی کردم رابطه ای نا اقلیدسی با جن برقرار می شد در حالی که به گمان من جن همان انرژی سرگردان ست . این که چرا در زمان حال کمتر حادث می شود به انبوه موانع مغناطیسی ربط دارد که کره ی زمین را دربرگرفته است . اگر کسی نمی ترسد کافی ست نیم شبی که ماه بدر کامل ست به جایی دور از شهر برود ( که البته از سیم های فشار قوی هم دور باشد ) و اگر شانس یار او باشد و آن نقطه مکانی از تجمع انرژی های سرگردان باشد قطعن جن را خواهد دید یا چیزی که جلوی دیدگان او به شکلی غیر قابل پیش بینی حادث می شود مثل منشور رنگی یا دایره های نورانی و …
*) جن به کسی ضربه نمی زند . این خود انسان ست که از ترس به خود ضربه می زند .اگر کسی ضربه ی ترس را تاب آورد٬ رابطه با انرژی ها ی سرگردان پیوسته وگاه آرامش بخش خواهد بود اما نکته ای هست .
نکته : گاهی جن از من می خواهد ( می فهمم ) کاری انجام دهم . این میل به انجام کار از میلی ناشی می شود که به شکل فشرده درتعداد زیادی آدم ها بوده و حالا با آخرین قطره که میل من باشد ( اگرچه مبهم)صورتی ارادی به خودمی گیرد.اگر من به میل جن رفتار کنم ( که به میل بی شمارآدم رفتارکرده ام )ناگهان ظرف عظیمی از انرژی کسانی را در اختیار خواهم گرفت که خودشان وروحشان هم از موضوع خبر ندارد .
*)اطمینان داشته باشید که انرژی همه ی انسانها در اطراف زمین وحتا اعماق فضا موجود و سرگردان است٬به خصوص کسانی که مرده اند.اگرچه جسم آنها زیر خاک یا سوخته وبر باد است اما انرژی آنها – انرژی اعمال٬خواسته ها وآرزوهایشان – همچنان هست.
جمع بندی نهایی:انرژی می تواند بیرون از درک من باشد.می تواند در دایره ی درک من باشد.این انرژی با انرژی های هم جنس جمع می شود و وقتی به اندازه ی لازم برای انجام عمل رسید با آخرین قطره به شکل آخرین قطره عمل می کند.انرژی های سرگردان همان اجنه هستند.همان که گاه در تابش انرژی منفی کسی که نمی دانیم کیست خسته می شویم.اگر بتوانیم بر این انرژی های سرگردان محیط شویم٬دراختیارما خواهند بود.همان که می گویند :فلانی اجنه را اجیر کرده است.از کسانی که عود روشن می کنند و ذهن طرف را می خوانند پرسیده ام و هریک جوابی داده است.یکی شان می گفت دایره ای سفید می بیند که به او پاسخ می دهد دیگری می گفت سایه ای با او حرف می زند.آنها پاسخ نمی دهند بلکه این آقا است که دانستن را از دل همان دایره های انرژی درک می کند و می گوید «تو مادرت مریض است» بدون اینکه حرفی زده باشی.مساله ی مهم این است که هیچ جن یا هیچ تراکمی از انرژی سویی به آینده ندارد و معطوف به گذشته است.او می تواند از گذشته های دوربرای آدم بگوید٬ مثل خود من که فهمیدم جد پنجم مادری ام سادات بوده است اما دلیلی برای اثبات این قضیه ندارم چون شجره نامه ای موجود نیست و این فقط یک مثال است.
*)گاهی برخی استعداد این را دارند که گیرنده ی خوبی باشند.آنها باید تصمیم بگیرند که می خواهند باشند یا نه.هر تردیدی انرژی های سرگردان را از آنها دور می کند و آنچه به آنها نزدیک می شود چیزی جز تراکم تردید نیست.
پوست خربزه ی خواب بزرگ ما را انداخت.داستان را همین جا تمام شده فرض می کنم اما اگر کسی سوالی داشت در خدمتم.می خواهم چیزهایی بنویسم که خیرالدنیا و الآخره باشد ونه چیزهایی که خسر الدنیا و الآخره و این هم یعنی بعله٬ما هم…بخیه ای٬چیزی…
شيزوفرني تنها
فوریه 11, 2008 @ 18:04:00
ااااا….چه زود.ولي خوب بود در كل.اين پوست خربزه مرحمتي ايشان نميدانم جوابي برايش داشت يا نه.انگار كمي سردر گمش كرده.شرمنده 1-2 روز ديگر بيكار ميشوم و ميايم مروري و تعدادي سوالي و…منتظرم تا نوشته هاي متنوع تري بخوانم ازت.
خواب بزرگ
فوریه 11, 2008 @ 22:07:00
ما سر و ته هم آمدن این بحث را می گذاریم پای ملاحظاتی غیر تمام شدن بحث.این قسمت آخری مثل قسمت آخر سریالهایی بود که سانسور شده اند!ولی روی هم رفته دستت درد نکند.سئوال هم که الی ماشاالله .باشد برای دیداری یا چتولی …
حامد
فوریه 12, 2008 @ 18:25:00
بهشت
بهمن 59
فوریه 13, 2008 @ 02:34:00
سلام . حرفم مبهم نیست و بماند تا بعد ! نوشته ی بعدی ات جالب خواهد بود !بدرود .
رضابهارلو
فوریه 13, 2008 @ 09:50:00
پیمان
فوریه 13, 2008 @ 13:47:00
سلام مرتضی جان …خسته نباشی ! نوشته ها و موضوع بحث عالی بود … خدا » خواب بزرگ » را رحمت کند که سبب خیر شد ، هر چند ،-به هر دلیل_ تشنه گی ما همچنان پابر جاست … مرتضی عزیز بی نهایت مشتاق زیارت شما هستم … شاید برای این خاطر دست به دامان همان خواب بزرگ پوست خربزه ای شدم ! … باشد که سعادت آن نصیب ما شود.از الطاف شما بسیار سپاسگذارم. *یکی از هزاران سوءال: «معنای خلقت جن قبل از انسان که در قرآن آمده استچه میتواند باشد ؟ آیا انرژی های ما قبل ما موجود بوده اند ؟! ویا این موضوع در اصل صحت ندارد ؟» یا حق …
حامد ن
فوریه 13, 2008 @ 18:28:00
بفرما آقا مرتضا ! حالا بیا جواب همین یه سوال آقا پیمان رو بده !هی پا تو بذار رو پوست خربزه خواب بزرگ !
م.ایلنان
فوریه 13, 2008 @ 21:45:00
به حامد ن:حامد جان هرچه نیکی ست در تو به فرجام می رسد ومن باقی مانده ام در دهانه ی بوق .یادت هست که ؟ سعی می کنم به سوال آقا پیمان جواب بدم تا سهمی از نیکی هم در ما به فرجام برسد .باقی بقا
شيزوفرني تنها
فوریه 15, 2008 @ 15:01:00
آپ نمينماييد پس تا ببينيم چه خواهيد نوشت زين پس؟ما كه سوالهايمان باشد براي ديدار.وقتي صحبت كنيم حرفهاي بيشتري يادم ميايد.——————–از انرژی، خدایان و نمایش تاریخ متشكرمكه ما را اینجا به این لحظه رساندبا این كتاب در دستهایماندر حال صدا زدن مثل آیندهدر تالاری سبز و پر ستارهبراتيگان-لطفا اين كتاب را بكاريد-جعفري!
محبوبه میم
فوریه 15, 2008 @ 16:27:00
جناب شیزوفرنی ظاهرن تنهااگر دوباره برگشتید می بینید که من هم دارم می گویم حرف دل مرا زده اید با زبانی فخیم .بی صبرانه منتظر آپ کردن ایلنان عزیز هستم .اما مرا چه سود که چشمم آب نمی خورد چون وی را سفری در پیش است وبهانه ها آماده .
حامد ن
فوریه 18, 2008 @ 17:46:00
آنکه خویش را از ایل نان آوران می خواند ، بهتر می داند که » حنیف » اگر بی «نون» بماند ، » حیف » می شود !چنین شد که ما پی «نون» رفتیم و شدیم «حامد ن» ! پس:فکر نون کن که خربزه آبه و پوست خربزه ، لیز ! آقا مرتضا .
رضا میری
ژوئیه 29, 2010 @ 03:28:22
دنیای خوب ولی شلوغی داری. هنر جن اووه نقاشی داستان. خدابرکت بده . کمی هم دست ما رو بگیری بد هم نیست.
پیمان
سپتامبر 07, 2010 @ 13:09:07
سلام مرتضی عزیز
بعد از مدتها دوباره پیدات کردم . از وقتی که هجرت کردی از بلاگفا به این سرزمین ، نتونستم مهمون نوشته هات باشم !
میدونی چرا ؟ چون اینترنت تو ایران خیلی آبدوخیاری ست و خیلی از جاها که من هستم اصلا» نمیشه وارد بلاگ شما شد … به هر حال چه میشود کرد ؟
حالا بعد اینهمه مدت مطالب اینجا رو خوندم و فکر کردم چرا بحث به این جالبی و زیبایی رو دیگه ادامه ندادی
و ما رو گذاشتی با هزار تا سوال بی جواب ! بیشتر از اون تشنگی سیراب نشده ای که وبال میشه و از پا میندازه .
و اینکه گفته بودی از این پس به اموری می پردازی که خیر دنیا و آخرت باشه ، نه خسران دنیا و اخرت ! … به نطرم درست نیست .
چونکه این موضوع یه مبحث علمیه که میتونه خیلی مفید باشه و استفاده های فراوان داشته باشه ، نه فقط صحبت از جن و جن بازی … مثلا» فرض کن اگه استفاده از این برآیند انرژی ها تحت کنترل قرار بگیره معلوم نیست چه استفاده های عظیمی نشه از اونها کرد ؟
… و دیگر اینکه شاید این نظریه توی تکامل خودش به جاهای جالب تر و مفید تری هم برسه ؟!
تصدیق می فرمایین تصدق وجود مبارک تان ؟ البته میدونم که شما گرفتاری بسیار دارین و زمان قلیل ، ولی کار تموم نشده مثه کار نکرده ست .
ما که بی قرار منتظر ادامه ی این بحث و دیگر بحث ها هستیم . امید که امیدمون نا امید نشه . به امید دیدار …