پیش از این ،با اعلام برندگان نوبل،مترجمین ادبیات که درانتظار دانستن نام برندهی جدید بودند،با شور و علاقه سراغ آثار برندهی نوبل ادبی می رفتند و با سرعت هرچه تمامتر آثار او را به فارسی ترجمه میکردند.با این ترجمهها ،علاقهمندان ادبیات جدی البته بینصیب نمیماندند و میتوانستند آثار برندهی نوبل را به فارسی بخوانند. در این میان اورهان پاموک برندهای متفاوت است.او که در ترکیه موافقان و مخالفان سرسخت دارد،در ایران نویسندهای بدشانس است. بعد از این که اورهان پاموک از سوی آکادمی نوبل به عنوان برندهی جایزه معرفی شد،آن شور و اشتیاق قبل را در مترجمین آثار جدی ادبی شاهد نبودیم. چندی پیش رمان خانهی ساکت ِ این نویسنده توسط مترجم جوان و با انگیزهای به نام خانم نسرین رامین ترجمه شد. مترجم که کارش را با شوری وصف ناپذیر و در کمترین زمان ممکن انجام داده بود،اثر ترجمه شده را به نشر مرندیز سپرد.اگرچه از تحویل اثر تا آماده شدن آن برای اخذ مجوز زمان درازی طول کشید اما ضربهی سخت آن زمانی وارد شد که وزارت ارشاد چاپ و انتشار کتاب را «مغایر با سیاستهای وزارت» اعلام کرد.کسانی که دستی در عالم نشر دارند بهخوبی میدانند که این جمله چیزی جز تیر خلاص نیست.وضعیتهای دیگر قابل تحمل هستند.وضعیتهایی مانند اصلاحیه ویا توصیهی تعدیل اما گفتن این جمله یعنی «همین که هست» و البته زور کسی هم به وزارت جلیله نمیرسد. رمان خانهی ساکت چیزی جز توصیف عریان و خونسردانهی سه نسل نیست و چنان که رمان اقتضا میکند نسل اول که پدربزرگ و مادربزرگ باشند در برابر دو نسل دیگر قرار میگیرند که همان فرزندان و نوهها باشند. نویسنده با خونسردی تمام آنها را ترسیم میکند و اگر کسی بگوید که نویسنده در نهایت حکم به کدام یک از این سه نسل داده،به اعتقاد من رمان را درست نخوانده است.واضح است که نویسنده برای نشان دادن روحیهی مشرف به فساد بعضی از شخصیتهایش میبایست آنها را در مجلس مهمانی نشان بدهد و نشان بدهد که آن جماعت چگونه شاد خواری میکنند و چگونه نسبت به اطراف خود بیتفاوت هستند.آن سوی ماجرا را هم البته نشان میدهد که چگونه برخی از شخصیتها رابینهود بازی در میآورند و البته چگونه آنجا که به نفعشان است همهی آرمانها را میگذارند دم کوزه و پول ِ دزدیده شده را به جیب میزنند. در مجموع نمی توان در یک جمله و حتا یک پاراگراف ماجرای رمان را شرح داد.چیزی که برای من –به عنوان ویراستار رمان- سوالی جدی است این است که کدام بخش از رمان با آن سیاستها سازگاری نداشته؟ آرمان باختگی؟ همجوشی اعتقاد و خرافه؟ رابطهی والدین با فرزندانی که به حاشیه رانده شدهاند؟ آخر همهی این مسائل را که دراطراف خود می بینیم.نکند دلیل اصلی ندادن مجوز همین باشد.همین که جامعهی ما خیلی شبیه آن چیزی است که پاموک تصویر کرده.از آرمان باختگی گرفته تا درهم آمیزی اعتقاد و خرافه.از رفتار ظالمانه و خود محور تا پوچی منتشر درگروهی ازفرزندان ِ نسل سومی و از سوی دیگر،رفتار ظالمانه نسل اول تا مقابلهی خشونتبار تعداد دیگری از فرزندان نسل سوم؟ هرچه هست و هر چه باشد خوانندهی فارسی زبان از دیدن خود در آیینهی یکی از رمانهای خوب محروم شده و این سوی دیگر،مترجمی جوان در سکوتی تلخ فرو رفته و هربار که به سخن میآید میپرسد :چرا اثر یکی از برندگان نوبل در کشور من،کشورما ،نباید مجوز بگیرد؟
خانه ی ساکت اورهان پاموک
آوریل 18, 2010
درباره نشر رمان، اورهان پاموک، نسرین رامین، مجوز نشر 4 دیدگاه
مهرآئین
آوریل 19, 2010 @ 03:22:01
از اینکه میبینم این همه سال فرهنگ و شعور و خرد ما بازیچه افرادی خاص بوده تاسف می خورم…..
دمادم
آوریل 19, 2010 @ 11:18:53
شنیدن اسم پاموک برای ارشاد نشینان کابوس است تا چه برسد به مجوز دادن . در این زمینه ها ، اصلا دچار اشتباه و حواس پرتی نمی شوند . افسوس برای ما خوانندگان رمان که چنین اثری را از دست دادیم. امیدوارم خانم رامین باز هم ترجمه ی رمان را ادامه دهد هر چند درین مملکت کاری ست نفس گیر.
دست خیال
آوریل 20, 2010 @ 15:20:14
سلیقه چیزی ست در حد خدا در سیستم اداری این مملکت چه رسد به دستورات دیکته شده از بالا برای اصلاح فرهنگی مردم.
چندی پیش داستان راه رفتن قهرمان را خواندم که ظاهرا تشابهات کمی با این داستان دارد.
شيزوفرني تنها
آوریل 22, 2010 @ 13:30:38
اااا… رفيق قديمي ما اسباب كشي كرده و بي خبريم.
كتاب هم كه به زبان اصلي روزنومه خون كرديم و خوب بود و حيف شد.
اورهان پاموك تو ايران حروم شد.
يه ترجمه هم از Benim Adım Kırmızı دراومد كه اصلا قابل خوندن نبود.